انرزی هسته ای
دوباره دوست عزيزم "فرهنگ" دسته گل تازه ای در واکنش به آخرين غزل من به آب داده است که حيفم آمد با شما آن را قسمت نکنم. با سپاس از اين دوست مهربان.
..............
عزير من، عزيزمن، چرا ز عشق خسته ای
نه، باورم نمی شود ز عاشقی گسسته ای؟
چگونه عاشقانه می بری دل از جهانيان
اگر که در بروی عشق سالهاست بسته ای؟
تو از تمام ما سری، که دلبر و دلاوری
چه خسته ای، چه بسته ای، مگو که دل شکسته ای
تو يوغ عاشقی نهاده ای به گردن همه
کجا ز يوغ عاشقی هزار بار رسته ای؟
هزار نامه و گل از هزار عاشق جوان
نثار روی ماه تو که لاله دسته دسته ای
نمی کنم تو را رها بحق هفت امام تا
لبان توست پسته ای، انرژی تو هسته ای
تو لاله ای ميان هاله ای ز عشق و زندگی
ز هر چه بند رسته ای و در دلم نشسته ای